×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

موج امروزموج فردا فردا

× هر چه از دل تنگم براید
×

آدرس وبلاگ من

mojiya.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/mojiya

حکومت علوی

روایتی از حکومت کوتاه اما سراسردرس اخلاق مولای متقیان امرالمومنین علی (ع) را به رشته تحریر درمی اورم


روزی امیرالمومنین علی (ع) درمحلی درحال گذر بودند ، ناگهان نظرشان به یک زن جلب میشود که درحال اهانت ودشنام ولعن ونفرین ان حضرت میبود ،حضرت به طرف ان زن میروند واز او دلیل رفتارش را جویا میشوند(ای زن بگو ببینم علی باتو چه کرده است که اینگونه به اودشنام میدهی ومورد لعن ونفرین قرارش میدهی) زن از انجایی که متوجه نمیشود مردی که روبروی او ایستاده واز اوسئوال میکند کیست ( حضرت بیشتر بصورت ناشناس، باظاهری ساده و عادی مانند سایر مردم بدون تشریفات خاص و محافظ دربین انها تردد میکردند، حتی مردم عادی در باورشان نمیگنجید که حاکمی با چنین سادگی وفروتنی در بینشان زندگی کند ودر کوچه ومحله اشان قدم زند)
زن جواب میدهد، علی شوهر مرا در جنگ نهروان کشته و مرا بیوه وبچه هایم را یتیم کرده واکنون در فقر و تنگدستی در حال زندگی هستیم،بچه هایم گرسنه اند ومن نیز دستم از چاره کوتاهست.
ان حضرت پس از شنیدن درد ودلهای او میروند ومقداری آرد به خانه ان زن می اورند و به او میدهند تا خمیر کند وبا ان نان بپزد وخود حضرت هیزم اورده وتنور را برای پخت نان اماده می کنند وبعد به سراغ فرزندان یتیم ان زن می روند ودست نوازش بر سر انها کشیده ومشغول بازی با انها میشوند.

هنگامی که دیگر زنان متوجه می شوند که از خانه ان زن دود بلند شده وبوی نان از انجا برمیخیزد
به سوی خانه اش میروند تا ماجرا را جویا شوند.هنگامی که به در خانه ان زن میروند، در این باره از او سئوال میکنند.ان بیوه زن در جوابشان میگوید: که ان مرد غریبه این آردها را اورده واکنون نیز با فرزندانم در حال بازیست.
زنها به او میگویند که میدانی ان مرد کیست؟ ان بیوه زن در جوابشان میگوید: نه مگر شما میدانید او کیست؟ اوامیرالمومنین علی(ع) است،همان کسی که هر روز به او دشنام روا میدادی وبه لعن ونفرینش میپرداختی!
زن بیوه بسیار حیرت زده و پشیمان و خجل میشود که چگونه مولا علی(ع) درجواب ان همه گفتارناپسند وزشتش که نثارچنین شخصیتی کرده و ایشان نتنها خم به ابرو نیاورده بلکه به او کمک هم کرده و به فرزندانش لطف ومحبت نموده. ان زن در حالی که منقلب شده بود نزد ان حضرت رفت واز ایشان طلب عفو و بخشش نمود.


ای شیعیان وای مسلمین وای تمام انسانها بدانید مولا ومقتدای ما چنین مردی از مردان مخلص خدا بود،هرگز ایشان در
برابر ضعفا وزیردستانشان ازموضع زور وقدرت برخورد نکرد وهمواره خویشتندار وبا گذشت بود

ان حضرت تشنه قدرت ،شوکت ومقام دنیوی نبود تا انجائی که مي‏فرمايند: �اگر خداوند از عالمان پيمان نگرفته بود که در برابر شکم ‏بارگي ستم­کاران و گرسنگي ستم­ کشان خاموشي نگزينند، افسار خلافت را بر گردنش مي‏افکندم و رهايش مي‏کردم و در پايان با آن همان مي‏کردم که در آغاز کرده بودم و مي‏ديديد که دنياي شما در نزد من از عطسة ماده بزي هم کم‏ارجتر است

اری به راستی همین بود، زیرا که گفتار ورفتار مولا یکی بود واهل تزویر وریا وشعارنبودند
 
ایشان هرگز به خاطر حفظ جایگاه ومقام خویش دست به شمشیرنبردند،مگر انکه احساس میشد اسلام وشریعت اسلامی و یا جان  ومال مسلمین  در خطرببینند،  همچنین بامخالفین تا انجا که دست به شرارت وتوئطعه نمیزدند به سرکوب ونابودی انها شتاب نمی کرد و همواره دائم  نصیحتشان می پرداختن. در حکومت کوتاه ایشان هیچ نشانی از تکبر، خودخواهی وجاه طلبی دیده نمی شود وبه نظرات وپیشنهادات  مسلمین احترام میگذاشتند وهرگز خواسته هایشان را بردیگران تحمیل نمی کردند.

روایتها واحادیث در مورد شخصیت بزرگ ووارسته مولای متقیان حضرت علی(ع)بسیار است که امیدوارم در بخشهای بعدی وبلاگم به ان اشاره داشته باشم، شاید درسی باشد برای ان دسته که مدعیان شیعه وشیفته وعاشق ان حضرت، ای مدعیان ایا باز هم خود را شیعه او میدانید؟

 
مطلبم را با یک شعر زیبا وماندگار از استاد وشاعری بزرگ ووارسته زنده یاد شهریارخاتمه میدهم
 

علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را

دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

به علي شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را

مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن

که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را

بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من

چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا

بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهداي کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان

چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را

بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت

که ز کوي او غباري به من آر توتيا را

به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت

چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم

که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را

�همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي

به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را�

ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا

 

شهريار

 
 

 

 

چهارشنبه 19 مرداد 1390 - 6:12:05 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم